پارسیس کامپیوتر
آنچه میدانیم یک قطره است،آنچه نمیدانیم یک اقیانوس،باسفربه دنیای پارسیس،جرعه ای بیشتر از اقیانوس علم بنوشیم

این هفته ،هفته پر مشغله و پرتکاپویی رو پشت سر گذاشتم!!! بالاخره ان شالله با موفقیت تموم شد و بازم ی خاطره خوب از روزای قشنگ زندگی رقم خورد و این شیرینی شو مدیون امام حسین می دونم چون تو اوج خستگی که داشتم می بریدم، به یکباره اسمش نشست رو لبم و خودش شد عامل آرامش و شادیم

البته از کسی که خون خودشو و بهترین های زندگیش رو برای هدایت و راهیابی تمامی مسلمانان جهان هدیه می کنه، غیر از این عجیبه... از اماممو و خدای خوب خودمو همه ، ممنونم که امروز و هر روزی که صداش کردم بی جوابم نذاشته حتی با ی نگاه(بدون برآورده کردن خواسته ام و بعدهای خیلی زود یا دیر فهمیدم اون نگاه معنیش چی بوده و برآورده نشدن حاجتم چقدر منشا رحمت بوده؛ که اون سروره و پدر ، از بالا بهتر ، خوب و بد رو می بینه و می دونه)...



           

امروز مثل همه روزای عید روز پرجنب و جوشی بود، از صبح زود مشغول فعالیت و پذیرایی از دوستانی بودیم که لطف داشتند و اومدند دور هم باشیم و بزرگترین عید شیعیان رو کنار هم به شادی بگذرونیم...

همیشه روزای عیدغدیر روزای فوق العاده شاد و پرتکاپویی داریم،خداروشکر امسالم همین طور... شب یاد دوستان قدیمی (همکلاسی های دانشگاه) رو کردم، روزای فوق فوق عالی ای رو با هم داشتیم و خاطرات قشنگی شد با هم زندگی کردنمون تو خوابگاه؛ این دوستای شیطونم تو دانشگاه منو به اسم سید صدا می کردند به همین خاطر کلا تو خوابگاه و کلاس به سید شهره شده بودم و تقریبا همه به این نام می شناختندم!!! ولی همین یاد باعث شد دو تا خبر تکون دهنده بشنوم و ذهنم درگیر بشه!!! دوستایی که با هم زندگی کرده بودیم و تو شادی و غم شریک هم بودیم، حالا اونقدر ازشون بی خبر شده بودم که از غم دلاشون هیچ خبر نداشتم، یکی 6سال بود که از شنیدن صدای دلنشین مادر معصومش محروم شده بودو من الان تازه باید می فهمیدم و دیگری مادرش تصادف کرده بودو آسیب نخاعی دیده بود!!! ناخودآگاه از این زمونه، از این دنیای ارتباطات ، بی ارتباط!!! از این دنیای خبر و بی خبریها!!! دلم گرفت... از خودم دلم گرفت !!! از بی خبریم دلم گرفت!!! از اینکه دوستم پیام داد قدر مادرتو بدون که می تونی باهاش حرف بزنی و صداشو بشنوی بی اختیار اشک از چشمام جاری شد... خدایاااااااااااااااااااااااااااا تو این دنیای بی خبری هوای همه مادرای مهربون دنیامونو داشته باش که ما تنهاتر از تنهاییم...

خدایا شکرت، شکر که هوامو داشته همیشه تو زندگیم، شکر که نشانه هاتو برام تموم کردی و بازم شکر، هزاران بار شکر...

بچه ها اینکه یدفه حرف دلمو اینجا نوشتم بی دلیل نبود، می خواستم ی قراری بذاریم؟ ما که از خیلی خبرا بی خبریم، خودمو می گما!!! (آخه از دست خودم خیلی شاکیم امشباخم) هر روز قبل از شروع درس و فراگرفتن علم (که میشه شروع عبادت تحصیل) هر کس صدتا صلوات بفرسته به نیت سلامتی مادر خودشو و مادر هر دوستی که حتی فقط ی روز دوستش بوده، یکی که ی روز تو حرم،تو اتوبوس،تو تاکسی هم صحبتش شده ولی الان از درد نهفته تو دلش بی خبریم...هر روز یادم رفت، یادآوریش با شما

واااااااااااااااااااای خیلی دلم گرفته از خودم خیلیییییییییییی



           

مطلبی از پایگاه اطلاع رسانی حوزه به آدرس http://www.hawzah.net پیداکردم بنظرم اومد قشنگه...

در جامعه اسلامی، مسلمان متعهد خود را نسبت به برادران دینی، مسؤول احساس می کند و تکالیفی بر عهده او است. طبعا هر مسلمانی باید این حق را بر گردن خویش احساس کند و به کار بستن اینها دوطرفه باید باشد، تا اثر خویش را بگذارد. این حقوق بسیار است، به برخی از آنها که در احادیث اسلامی آمده است، اشاره می شود:

1ـ اینکه مسلمان آنچه را برای خود دوست دارد، برای برادر دینی خودش هم بپسندد و آنچه را که برای خود نمی پسندد، برای دیگران هم نپسندد و روا نشمارد. این اولین و مهمترین حقی است که هر مسلمان بر گردن ما دارد و روایات بسیاری در این زمینه نقل شده است، حقی بسیار مهم، اما بسیار آسان و اندک!

امام صادق(ع) درباره حقوق مسلمان بر مسلمان؛ می فرماید:

آنچه برای خود دوست می داری، برای او هم دوست بداری و آنچه برای خویش ناخوشایند می دانی، برای او هم ناخوشایند بدانی!

البته گفتن این سخن آسان است، اما عمل به آن بسی دشوار!

2ـ اینکه مسلمان، مسلمان دیگر را با دست و زبان نرنجاند.

خدا را بر آن بنده بخشایش است................که خلق از وجودش در آسایش است

و این از مهمترین اصول اخلاقی و معاشرتی اسلام و نشانه مسلمانی است. تا آنجا که رسول خدا(ص) فرموده است:

مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در سلامت و آسایش باشند.



           

خانوم راستش توی کلاس شما اذیت میشم!!چون من هرچی درباره ی درس و مطالب درسی میگم چ درست باشه چ غلط بعضی بچه ها ضایعم میکنن یا بعدا تیکه بارم میکنن واسه همین نمیتونم راحت حرفمو بگم!!

امروز خوندن این نظر خیلی منو آشفته کرد و به فکر فرو برد!!! در این حد که نخواستم این نظر رو با ی پاسخ جواب بدمو برای جوابش ترجیح دادم ی پست بگذارممتعجبتا هنرجوهام کمکم کنند و با نظراتشون به درکم درباره این مطلب کمک کنند!!! و اگه به سوالایی که تو ذهنم ایجاد شده جواب بدند ی دنیا ممنونشون میشم

  1. بنظرتون چرا ی هنرجو باید سر کلاس از پرسیدن سوالات درسیش اضطراب داشته باشه؟؟؟؟؟؟
  2. بنظرتون من همکلاسی چقدر اطلاعاتم از دوستانم بیشتره که مطمئن باشم با سوال دیگران،چیزی به اطلاعاتم اضافه نمیشه؟؟؟؟؟؟؟
  3. بنظرتون مهم تر از همکلاسی مگه دوست نیستیم؟ دوستم نه!!!! ولی قراره یه سال با هم زندگی کنیم پس بهتر نیست خوب زندگی کنیم تا خاطره های خوب برا هم بسازیم؟؟؟
  4. و هزار هزار سوال بنظرتون .... دیگه که شاید تو ذهن شما که می خونید نقش ببنده

احساس کردم لازمه این موضوع رو بذارمو و ازتون درباره این مورد، نظر بخوام!!! هرچند همگی می دونید من از بحث های حاشیه ساز خوشم نمی آد ولی این موضوع بنظرم حاشیه نیست؛ خود خوده مطلبه!!!!!!!!!!



           
جمعه 11 مهر 1393برچسب:نظرخواهی, :: 22:22
نوابی سهی

امروز هم مثل تمام روزای خدا و مثل لبخندی که گوشه لب پدرو مادرا به نشانه رضایت می شینه، قشنگ بود...

امروز با دوم انیمیشن آشنا شدم و اونها با سبک کاری من!!!!! ی صحبتی که سر کلاس مطرح شد و بهش ایمان دارم اینه هنرجوهایی که رشته انیمیشن رو انتخاب می کنند، انسانهای موفقی می شند چون اگر تلاششون رو به کار بگیرند آینده شغلی خیلی خوبی در انتظارشونه و می تونند جز اولین ها و بهترین ها در این عرصه باشند...

قراره یادمون نره که انیمیشن بهترین و موثر ترین ابزار برای انتقال عقاید و داشته هامون به بچه های ایرانمونه که همه دوستش داریم و حتی حاضریم براش خونمون رو بدیم!!!



           

دیشب و امروز به دلایلی از اون روزای خاطره انگیز برای من شد

روز اول تدریس در رشته جذاب انیمیشن، البته در زمینه انیمیشن کامپیوتری... امروز کلا به آشنایی با محیط و ابزارها گذشت و طبق برنامه بعد از دو الی سه جلسه تمرین های مدلینگ شروع میشه و هنرجوهای عزیز دیگه باید با 3D زندگی کنند و بشه خواب و خوراکشون تا ان شالله بقول ی بنده خدایی بشند ی 3Dکارچی!!! یعنی 3Dکار کوچکچشمک



           

امروز اومدم که شاید بتونم باری از روی دوش همکار بسیار خوبم خانم صدقی که همه انرژی و توانشو برای موفقیت بچه ها می ذاره بردارم و بچه های دوم کامپیوتر رو دو گروه کنیم و تو این مورد خانم نوروزی معاونت محترم هنرستان هم همکاری زیادی کردند.ایشون هم بدون اغراق بگم از بهترین معاونین هستند و بچه ها همگی شاهد تلاشهای مستقیم و غیرمستقیم ایشون برای موفقیتتو بهروزی شون هستند و همیشه سر کلاس و توی موقعیت های مختلف می گند که خانم نوروزی خیلی تلاش می کنند و سعی می کنند چیزی کم نباشه که هیچ،بیشتر هم باشه...

امروزم رفتم سرکلاس دوم کامپیوتر امسال با دومها کلاس ندارم ولی ی باب آشنایی شد برای سال آینده تا قوانین کلاسم رو بدونند؛ البته چون می دونستم هنرجوی امسالم نیستند زود رفتم سر تدریس و زیاد قوانین رو طول و تفسیر ندادم و باز نکردم!!! امروزم مثل همه روزای مدرسه قشنگ بود ولی چون باید خودمو به باشگاه می رسوندم ، زنگ آخر رو عذرخواهی کردمو رفتم...



           
پنج شنبه 5 مهر 1393برچسب:روز سوم حضور در مدرسه, :: 21:37
نوابی سهی

جالبه امسال روز دوم سال تحصیلی خیلی متفاوت تر از روز اولش بود!!!!!!!!!! امسال هم مثل سال گذشته علاوه بر هنرستان آمنه،قرار بود در خدمت هنرستان امام حسن مجتبی هم باشم، روز دوم که چهارشنبه بود همزمان هر دو تا مدرسه کلاس داشتم و تداخل برنامه پیش اومده بود..... گفتم دو زنگ برم اینطرف، دو زنگ اونطرف تا صحبت کنمو برنامه ها رو درست کنیم!!!! هیچی دو زنگ اول رفتم آمنه و بعد با اجازه مدیر راهی هنرستان امام حسن شدم و 11 و چهل دقیقه رسیدم !!!!!!!!!!! وای با چه ذوقی سلام خوبید و این حرفا!!!!!!!!!!! دیدم همه در عین ابراز محبت ی جور خاصی نگاه می کنند منم بچه خوب رفتم سر کلاس؛ بچه ها مودب و مرتب نشسته بودند و تا منو دیدند بنظرم اومد اونام انگار همونجوری نگاه می کنند!!!!!!!!!!!! تازه داشتم با خودم فکر میکردم اینا چرا اینجوریند که یکی از بچه ها وسط زمین و هوا بودم که بشینم پشت میز، گفت خانم ساعت 12 زنگ نمازه و 12 و نیم تعطیل میشیم، میریم خونه :) منو بگی هاج و واج !!!!!!!!!! مگه مدرسه تا 2 و نیم نیست؟؟؟ گفتند نه! ای داد این همه کوبیده بودم اومده بودم این طرف! بچه های آمنه بی معلم اینجام تا بگم بسم الله تمومه!!!!!!!!!! تو دلم کلی به خودم خندیدم که خوبه دنیا دنیای ارتباطات و اطلاعاته و من الان وسط زمین و هوام@@@@متعجبخندهخندهخندهمتعجب دختر خوب ی زنگ می زدی بعد راه می افتادی!!!!!!!!!!! اصلا برنامه تو تلفنی درست می کردی!!!!!!!! حتما باید می رفتی چشم تو چشم، گوش به گوش!!!!!!!!!!!! ولی اون نگاهای پر محبت خاطره شدااااااا می ارزید برم و ببینمشون اگر تلفنی حلش می کردم الان تصورش اینقد برام قشنگ نبود@@@@ جالبیش اینجا بود که من وقتی روز اول میرم مدرسه کلی قانون و تبصره چند صد ماده ای می ذارم روی میز؛ ولی اون لحظه از حیرت همش از ذهنم رفت و بهشون گفتم ان شالله سال خوبی با هم داشته باشیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و با چندتا جمله تمومش کردم جا داره همین جا از خانم منفرد مدیر محترم هنرستان امام حسن و خانم اخوان مدیریت محترم هنرستان آمنه کمال تشکر رو داشته باشم که همیشه بهم ثابت کردند در عین مدیریت جدی و مقتدرانه شون وضعیت شغلی همکاران رو هم در نظر دارند....



           
همیشه روز اول مدرسه جز قشنگ ترین روزای کاریم بوده ولی واااااااااااااااااااااااااااااااااای امروز اصلا نمی خواستم برم مدرسه یعنی به نظرم برام زود بود برای شروع فعالیت ولی بالاخره باید می رفتم !!!!!!!!!!! زنگ اول با مراسم شروع سال تحصیلی جدید گذشت و کم کم داشتم احساس میکردم چقدر دلم برای تدریس تنگ شده و بالاخره زنگ دوم راهی کلاسهای درسی شدیم کارگاه کامپیوتر یک،کلاس سوم کامپیوتر،درس چندرسانه ای... بعد سلام و احوالپرسی با هنرجوها (که دیگه خوب همو سال قبل شناخته بودیم و نیاز به معرفی نبود) تدریس با نصب و نحوه کار با طراحی آلبوم دیجیتال رو شروع کردم... و درس رو با تدریس نحوه ایجاد فایل های آموزشی Captivate به اتمام رسوندم... خداروشکر روز خوبی بود و من دوباره به دنیای مورد علاقه ام ، علاقمند شدم :) ولی چون همه می خواند کمک کنند تا من علاقمندتر بشم قرار شد همچنان هر روز مدرسه باشم ;) به امید روزهای قشنگ تر و پر از موفقیت برای همه همکاران و هنرجویان عزیز.........

           
پنج شنبه 3 مهر 1393برچسب:روز اول,هنرستان آمنه,مدرسه, :: 14:42
نوابی سهی
درباره وبلاگ


وبلاگ آموزشی و تشریح عملکردهای سالانه
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 95
بازدید هفته : 587
بازدید ماه : 3027
بازدید کل : 241020
تعداد مطالب : 222
تعداد نظرات : 164
تعداد آنلاین : 1



انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس